مفتاح 24 ساعته است

نسخه آزمایشی

مفتاح 24 ساعته است

نسخه آزمایشی

چند سال است نمکدان می‌شکنیم؟!

مفتاح 24 | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۰۴ ب.ظ | ۰ نظر

مفتاح 24: به محضر مبارک علامه ملا محمد تقى مجلسى(مجلسی پدر) گفت: آقا جان! دیوار
به دیوار خانه ما یک همسایه دارم، خیلى آدم بى‏ دین است، چه کنم؟ جایم را
هم نمى‏ توانم عوض کنم، پول هم ندارم، زبانى هم ندارم که او را با خدا
آشتى بدهم، چه کنم؟

فرمودند: ببین یک شب مى‏ توانى دعوتش کنى، من هم مى‏ آیم، دو کلمه با او حرف بزنم
گفت: نمى‏ دانم مى‏ آید یا نه.

  • مفتاح 24

کراماتی از شیخ باطن/ رجبعلی خیاط

مفتاح 24 | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۰۳ ب.ظ | ۱ نظر

به گزارش مفتاح 24، شیخ رجبعلی خیاط علی رغم تمام سادگی‌هایی که در دنیا داشت انسان بزرگی بود، انسانی که عزتش را از خدا گرفته و در پی شادی پروردگار بود تا خلق خدا.


15تومان هم می شه!
حضرت آیت الله فاطمی نیا در توضیح غنیمت شمردن فرصتهای الهی،کرامت زیر از جناب شیخ نقل کرده اند:
((در یک جلسه دعا، قبل از شروع جلسه، جوانی به شیخ مراجعه می کند و می گوید: جناب شیخ، یک مقدار پارچه دارم که می خواهم برایم کت و شلوار بدوزید، قیمتش چقدر می شود؟ شیخ با انصاف بسیار و با تخفیف در نظر گرفته، مثلاً فرمودند: « می شود ۲۵ تومان».جوان گفت:پول زیادی ندارم،۱۵ تومان نمی شود؟ از آنجایی که برای شیخ نه تنها سودی نبود بلکه ضرر هم بود، شیخ فرمودند:«نه نمی شود، صرف نمی کند.» جلسه دعا شروع می شود و در بین دعا ناگهان شیخ، مانند کسی که عقرب او را گزیده باشد فریاد می زند:((آقا میشه،۱۵تومان هم می شود!)) معلوم شد که در بین دعا گویا ارزش این فرصت از دست رفته که کمکی به جوان بود را به ایشان نشان داده بودند و یا ایشان را عتاب کرده بودند.

آنقدر برزخش تاریک است که آرزوی رسیدن قیامت می کند!
حضرت آیت الله فاطمی نیا می فرمایند:
روزی درویشی صاحب کرامت، نزد شیخ می آید و از ایشان می خواهد که او را به شاگردی بپذیرد.شیخ می فرمایند:((تو به دنبال کرامتی نه خدا، من تو را نمی پذیرم.))
درویش می گوید: من فلان کرامت را دارم و به شیخ نشان می دهد .شیخ می فرمایند((از ما دلبری نکرد و حرف همان بود که زدیم، مسیر شما غیر از اهل بیت است.)) آن درویش ناراحت شده و می رود و مدتی بعد هم می میرد(به مرگ طبیعی، نه به دلیل سرباز زنی از محضر شیخ). روزی شیخ با جمعی از شاگردان بر سر مزار او می روند.شیخ توجهی به قبرش می کند و می فرماید:((بیچاره آخر هم کارش را اصلاح نکرد.آنقدر برزخش تاریک است که فقط آرزو دارد قیامت برسد و تکلیفش روشن شود!))

  • مفتاح 24

ماجرای شفاعت حضرت عیسی از شیطان به نقل از اعظم الفقها

مفتاح 24 | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۰۲ ب.ظ | ۰ نظر
مفتاح 24: شیخ العرفاء، فقیه فقها، حضرت آیت الله العظمی بهجت فومنی (ره) به مناسبتی فرمودند: در انجیل برنابا ـ که اقرب اناجیل به صحت است‌ ـ نوشته شده که حضرت عیسی(ع) برای ابلیس شفاعت کرد: «خدایا این مدت‌ها عبادت تو را می‌کرد، تعلیمات می‌کرد، بیا از گناهانش بگذر»! با این‌که از زمان آدم تا زمان عیسی(ع) چه کارها، چه فسادها کرده بود. این چه نوری است که حتی به این هم ترحم کرد (که گفت): خدایا از تقصیراتش بگذر! (خداوند) فرمود: بله، من حاضرم ببخشم، بیاید بگوید: من گناه کردم، اشتباه کردم، ببخش، همین، بیاید بگوید: «اخطأت فارحمنی» بیاید این دو کلمه را بگوید.

  • مفتاح 24

ماجرای شگفت‌انگیز دیدار اجنه با آیت الله بهجت

مفتاح 24 | جمعه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۲، ۰۷:۵۶ ب.ظ | ۵ نظر

در روزگاری که برخی بر سر القاب و منصب همدیگر را تکه تکه می‌کنند وجود افرادی چون آیت الله بهجت و داستان زندگی ایشان برای انسان جای تعجب است.


به گزارش مفتاح 24، چه کرامتی، چه سلوکی و چه جهاد با نفسی از این عظیم‌تر که در تمام طول سلوک تنها در موارد معدودی کلمه"من" را به کار برد در حالی که اگر هر کسی فقط و فقط در ظاهر جملاتی که به کار می‌برد و یا می‌نویسد اندکی دقت کند تعداد من‌ها سر به آسمان می‌گذارد.


حجت الاسلام روحی تعریف می‌کند:

خیلی از داستان‌هایی که آیت الله بهجت نقل می‌کردند که یک آقایی این چنین بود، خودشان را داشتند می‌گفتند. دوستان می‌گفتند: این خودش است. می‌گفتم: نه، دلیلی ندارد. تا اینکه شاید سی سال گذشت و از یک قضیه‌ای که اغلب آن را نقل می‌کردند به صحت این مطلب پی بردیم.


ایشان بارها می‌فرمودند: آن آقا در مورد جن چنین گفته. تا یک بار بچه‌های کوچک کتابی خوانده بودند و خیلی از جن وحشت کرده بودند. ایشان به بچه‌ها فرمودند: بیایید با شما کار دارم. من هم رفتم طرف دیگری و می‌خواستم مراقبت کنم که چه کار می‌خواهند بکنند آقا. دیدم به آن‌ها فرمودند: جن ترس ندارد، آن‌ها کاری به مومن ندارند. حالا کسی که سی سال می‌گفت یک آقایی، به این بچه‌های کوچک می‌گفتند: "من خودم وارد منزلی شدم(منزل عمویشان در کربلا) خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت: آن‌جا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم، عمامه‌ام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم. پاسی از شب که گذشت، صدای پای آن‌ها را بیرون در اتاق می‌شنیدم. یک دفعه احساس کردم که یکی از این پاها به در اتاق نزدیک شد. از پنجره خودش را بالا کشید و داخل اتاق را نگاه کرد. دید که من اینجا خوابیدم. عمامه‌ام کنارم است. رفت به آن‌ها گفت: این لشکر خداست."


عصر از ایشان پرسیدم آقا، آن شخص حرف جن را چه طوری متوجه شد؟ فرمود: آخر آن جمله‌اش این بود: هذا خیل الله. سی سال به ما در خانه می‌گفتند: یک آقایی بود.

برگرفته شده از کتاب: عبد خدا محمد تقی بهجت(ره)

شادی ارواح طیبه شهدا و مومنان صلوات.

  • مفتاح 24

منافات توکل و جادوگری+داستانی جالب

مفتاح 24 | جمعه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۲، ۰۷:۳۵ ب.ظ | ۰ نظر
به گزارش مفتاح 24، در تفسیر کشف الاسرار آمده است: سعید بن جبیر گفت: مرا کژدمی در گزید. مادرم سوگند برنهاد که دست فرا ده تا افسون کنند.

برای سوگند(و امر) مادر، آن دیگر دست که به سلامت بود نزد افسونگر و جادوگر دادم و آن‌که بر آن رنج و درد بودندم، زیرا در خبر است که مصطفی(ص) گفته است: متوکل نباشد کسی که افسون و داغ(و جادوگری و دعانویسی و ...) کند.
  • مفتاح 24