مفتاح 24 ساعته است

نسخه آزمایشی

مفتاح 24 ساعته است

نسخه آزمایشی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیت الله بهجت» ثبت شده است

او آیت خدا بود و آیت الله و علامه یا ...

مفتاح 24 | جمعه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۸ ق.ظ | ۰ نظر
این روزها که به قول شهید نورعلی شوشتری مواظبیم ناممان گم نشود و القاب دست‌سازی که دیگران چاهش را برایمان کنده‌اند از پس و پیش اسممان جا نیافتد یادمان نرود که بودند افرادی که به یک الاحقر و العبد بسنده می‌کردند.

به گزارش مفتاح 24، اما این افراد همان شمس الشموسی هستند که در یک زمان محدود خلاصه نمی‌شدند و تا عالم وجود دارد آن‌ها هستند. اگر الآن آرزو داریم که ای کاش دوران آیات خدا قاضی و غیره را درک می‌کردیم و تنها در زمان آن‌ها نفسی دم می‌کردیم آیندگان نیز آرزو می‌کنند که ای کاش این دم را هر چند یک بار در حیات آیاتی کم‌نظیر یا بی‌نظیر داشتند، افتخاری که ما به آیت الله بهجت می‌کنیم و آیندگان غبطه‌اش را می‌خورند.

حجت السلام علی بهجت، پسر بزرگوار آیت الله بهجت نقل می‌کند: "یک عکسی از ایشان(آیت الله بهجت رحمه الله علیه) چاپ کرده بودند و زیرش القاب داشت. عکس را داخل پوشه‌ای گذاشته بودم و فقط این نوشته پیدا بود. یک روز آمدم دیدم این نوشته زیر عکس پاره شده است! عکس را در آوردم، دیدم این کار بچه‌ها نبوده است چون تمام القاب عارف و سالک و فقیه و شیخ الفقها و المجتهدین همه را پاره کرده بود، فقط محمد تقی بهجتش را گذاشته بود."

او آیت خدا بود و آیت الله و علامه یا ... .
  • مفتاح 24

وقتی در کوچه‌ای امام زمان(عج) را می‌بینیم

مفتاح 24 | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۴۱ ب.ظ | ۱ نظر

به گزارش مفتاح 24، یکی از شاگردان آیت الله بهجت رحمه الله علیه به نقل از ایشان نقل می‌کند: بعضی روزها انسان خودش هم خبر ندارد ولی انبساط روحی دارد. هر چه فکر می‌کند نمی‌فهمد این انبساط از کجاست، چرا و از کجا آمده است. چه بسا از کوچه رد می‌شده به هر مناسبتی بدون اینکه بشناسد، خدمت حضرت رسیده و حضرت او را دیده است، این انبساط روحی از آن است.

می‌گفتند: مگر می‌شود انسان کوه نور را ببیند و تاثیر نگیرد؟


شادی روح مومنین صلوات.

منبع: کتاب سیره عبد خدا محمد تقی بهجت(ره)

  • مفتاح 24

ماجرای شفاعت حضرت عیسی از شیطان به نقل از اعظم الفقها

مفتاح 24 | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۰۲ ب.ظ | ۰ نظر
مفتاح 24: شیخ العرفاء، فقیه فقها، حضرت آیت الله العظمی بهجت فومنی (ره) به مناسبتی فرمودند: در انجیل برنابا ـ که اقرب اناجیل به صحت است‌ ـ نوشته شده که حضرت عیسی(ع) برای ابلیس شفاعت کرد: «خدایا این مدت‌ها عبادت تو را می‌کرد، تعلیمات می‌کرد، بیا از گناهانش بگذر»! با این‌که از زمان آدم تا زمان عیسی(ع) چه کارها، چه فسادها کرده بود. این چه نوری است که حتی به این هم ترحم کرد (که گفت): خدایا از تقصیراتش بگذر! (خداوند) فرمود: بله، من حاضرم ببخشم، بیاید بگوید: من گناه کردم، اشتباه کردم، ببخش، همین، بیاید بگوید: «اخطأت فارحمنی» بیاید این دو کلمه را بگوید.

  • مفتاح 24

ماجرای شگفت‌انگیز دیدار اجنه با آیت الله بهجت

مفتاح 24 | جمعه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۲، ۰۷:۵۶ ب.ظ | ۵ نظر

در روزگاری که برخی بر سر القاب و منصب همدیگر را تکه تکه می‌کنند وجود افرادی چون آیت الله بهجت و داستان زندگی ایشان برای انسان جای تعجب است.


به گزارش مفتاح 24، چه کرامتی، چه سلوکی و چه جهاد با نفسی از این عظیم‌تر که در تمام طول سلوک تنها در موارد معدودی کلمه"من" را به کار برد در حالی که اگر هر کسی فقط و فقط در ظاهر جملاتی که به کار می‌برد و یا می‌نویسد اندکی دقت کند تعداد من‌ها سر به آسمان می‌گذارد.


حجت الاسلام روحی تعریف می‌کند:

خیلی از داستان‌هایی که آیت الله بهجت نقل می‌کردند که یک آقایی این چنین بود، خودشان را داشتند می‌گفتند. دوستان می‌گفتند: این خودش است. می‌گفتم: نه، دلیلی ندارد. تا اینکه شاید سی سال گذشت و از یک قضیه‌ای که اغلب آن را نقل می‌کردند به صحت این مطلب پی بردیم.


ایشان بارها می‌فرمودند: آن آقا در مورد جن چنین گفته. تا یک بار بچه‌های کوچک کتابی خوانده بودند و خیلی از جن وحشت کرده بودند. ایشان به بچه‌ها فرمودند: بیایید با شما کار دارم. من هم رفتم طرف دیگری و می‌خواستم مراقبت کنم که چه کار می‌خواهند بکنند آقا. دیدم به آن‌ها فرمودند: جن ترس ندارد، آن‌ها کاری به مومن ندارند. حالا کسی که سی سال می‌گفت یک آقایی، به این بچه‌های کوچک می‌گفتند: "من خودم وارد منزلی شدم(منزل عمویشان در کربلا) خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت: آن‌جا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم، عمامه‌ام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم. پاسی از شب که گذشت، صدای پای آن‌ها را بیرون در اتاق می‌شنیدم. یک دفعه احساس کردم که یکی از این پاها به در اتاق نزدیک شد. از پنجره خودش را بالا کشید و داخل اتاق را نگاه کرد. دید که من اینجا خوابیدم. عمامه‌ام کنارم است. رفت به آن‌ها گفت: این لشکر خداست."


عصر از ایشان پرسیدم آقا، آن شخص حرف جن را چه طوری متوجه شد؟ فرمود: آخر آن جمله‌اش این بود: هذا خیل الله. سی سال به ما در خانه می‌گفتند: یک آقایی بود.

برگرفته شده از کتاب: عبد خدا محمد تقی بهجت(ره)

شادی ارواح طیبه شهدا و مومنان صلوات.

  • مفتاح 24

به گزارش مفتاح 24، یکی از شاگردان قدیمی آیت الله بهجت نقل می‌کند:
زمانی یکی از علمای شمال آمد و مهمان بنده شد، به همراه آن عالم روزی به مسجد رفتیم و آقا(آیت الله بهجت) را زیارت کردیم. آن عالم به ایشان گفت: یک بار تابستان مشهد بودم و آنجا یکی از شما انتقاد و بدگویی می‌کرد. من با او به جر و بحث پرداختم و گفتم: این حرف‌ها چیست که می‌گویی؟ اما آقا در جواب او فرمودند: چرا خشم کردی؟ آن عالم گفت: آخر هر چه می‌گفت در شما نیست و شما منزه از این مسائل هستید. شما با این وضع گرویده به دنیا؟! آقا فرمودند: حالا بیش از این دستمان نمی‌رسد. من گریه‌ام گرفت. گفتم: خدایا، این چه می‌گوید؟ دیوار خانه‌اش ترک پیدا کرده بود، حدود پانزده سال آن ترک دیوار ذره ذره زیاد می‌شد، یک وقتی مهمان تهرانی داشتند که یک روز می‌خواست آنجا بماند، حاج علی آقا بهجت نقل کردند که پسرشان آمد در اتاق بخوابد، چشمش افتاد به آن سوراخ دیوار، بلند شد و ترسید. گفت: از آنجا مار و عقرب بیرون می‌آید، گفتند: اینجا اصلا مار و عقرب ندارد. گفت نه من اینجا نمی‌خوابم. با این حال می‌فرمود: بیش از این شاید دستم نمی‌رسد.

و چرا اینگونه نباشد که علی علیه السلام فرمود: مومن همواره به نفس خود بدبین و مظنون است و هیچ‌گاه خود را در زمره نجات یافتگان نمی‌بیند.

  • مفتاح 24